آوای حرکت

حرکت کن شاید ببازی...! حرکت نکنی حتما می بازی...!

آوای حرکت

حرکت کن شاید ببازی...! حرکت نکنی حتما می بازی...!

منطقه ای از سرفیروزآباد از منظری دیگرگونه...

از سنگ وصخره سر زدم، از دره رد شدم

دریا شدن مرا به چه کاری که وانداشت

باید همه سختی ها را به جان خرید، باید به آب و خاک و آتش زد...



آب و آتش بهای پولادین شدن است، راز استواری.

باید همه فراز و نشیب های جاده را -- و چه می گویم سنگ و صخره ها را به جان خرید تا به دریا رسید، از رودخانه بپرس.

بهای دریایی شدن سختی هاست. باید دریایی شد، باید خدایی شد،

آمده ایم دریایی شویم پس باید از دل این همه سنگ بگذری، اگر مردانه آمده ای آماده باش!



بجوش و چشمه باش مقصدمان دریاست انشاءلله...

ایده هایی از جنس خودتان...

ما به آنچه ماموریم عمل می کنیم،مابقی با اوست،تو و من که نمی توانیم تمام خرابی ها و ویرانی های درونی وبیرونی جامعه را اصلاح کنیم،در حد ایثار بایستی تلاش کنیم،آنچه او صلاح بداند آنچنان خواهد شد...(شهید جهادگرحاج عبدالله والی)


بیا شکسته پاره های دلت را با ما گو...

                      شاید آرزوهای کودکانی، ز دست دلمان 

                                                            در آسمان رها شود...


سلام دوستان عزیز...

خداروشکر داریم به اردوی جهادی نزدیک می شیم انشاالله نماز عید فطر رو توی مسجد یکی از روستاها می خونیم از شما دوستای خوبم تقاضا دارم اگر پیشنهاد یا ایده ای که می تونه توی اردو به مردم خوب روستا ها کمک کنه با زبون خوش بگید وگرنه کار به التماس کشیده میشه ها...

راستی ما می خوایم برای همه مردم از فاطمه کوچولو گرفته تا بزرگ روستاها برنامه داشته باشیم پس ایده های قشنگتون رو برای همه سلیقه ها بگید از نظر فرهنگی و ورزش و بهداشتی و پزشکی و اشتغال و عمرانی خلاصه همچی هست فقط ایده های شما کم هستش...

دعای خیر همه مردم روستاها پشت پناه تون.. 

خرده حرف های جهادی...

چندسالی بود دلم بدجور می خواست برم اردو جهادی،خیلی حسرت می خوردم وقتی می دیدمشون،کارشون برام خیلی جالب بود از عمرانی گرفته تا پزشکی و فرهنگی و ورزشی و حتی آموزشی ،نمی دونم چرا ولی برام پیش نمی یومدکه برم.

همیشه آرزو داشتم توی یک جمع خوب و همدل باشم از همون گروه هایی که می گفتند برای رسیدن به هدفشون همدل بودند و همیشه یه دوست بامعرفت بالا سرشون ... نه کنارشون هست.

خدایا شکرت حالا چند سالی هست که ما هم میریم اردو جهادی همون جمعی که همیشه دوست داشتم داشته باشم حالا معبری ،به آسمان زدیم معبری که روزنه هاش هنوز کوچیکه اما رو به آسمان خداست...

شب و روزهای اردو همه شان زندگی و خاطره هستند حالا دیگر ما معبری به آسمان داریم ، معبری که ارسرجوب و وینه و سرین و گرگاوان وشینه و شاهچراغ و چنار و دیون و دوردشت و علی باقر و پشتاله و انارک و گلیل زده شده به خوده خود آسمون...

معبری به آسمان همه چیزش شیرین است حتی دعواهاش ، از خراب شدن ماشین بگیر تا 24 ساعت در دل بیابان در هوای سرد و سوز زمستونی موندن،از چپ شدن ماشین بگیر تا سالم موندن سرنشینانش ،از دعای عهدش بگیر تا حلقه های معرفتش، از دویدن های خسته کننده اداری اش بگیر تا خاطرات شبانه اش، از عقرب زدنش بگیر تا خنده های دکترانش،ازمجازات های خنده دارش بگیر تا خاک بازیش،از شوخی های شیرینش بگیر تا غذای ساده اش،  از زیارت عاشورا بگیر تا رزمایش شبانه اش، از ساختن شبانه مسجد بگیر تا بازی فوتبالشان، از نگرانی مسئولین بگیر تا خوردن آب گوگرد دار روستای گلیل اش، از قهر بودن روستای انارک بگیر تا آشتی کردنشان، از آموزش های نیمه شب دفاع شخصی بگیر تا درد دل یشان، از تانکر های خالی از آب بگیر تا جاده های صعب العبورشان، از کارهای شبانه بگیر تا ورزش صبحگاهشان، از مسابقه قوی ترین مردان روستا بگیرتا دعای پیرزنانشان، از نرسیدن مصالح بگیر تا نماز جماعتشان، از نداریشان بگیر تا اشک چشمانشان...

اینجا وقتی نمی توانی کاری برای کسی کنی خُرد می شوی. 

اینجا بغض و گریه کردن هم دارد وقتی آب بزرگترین آرزوشان است. 

وقتی فرزندی چند بیماری باهم دارد وقتی مادری بچه هایش یتیم و معلول است وقتی زنی بی پناه وتنها است ... آره اینجا خستگی و بریدن های گاه و بیگاه هم دارد... وقتی چشمان دختری فقط به دستان زمخت پدر است. 

اینجا بهترین خبری که به هم دیگر می دهیم حل شدن مشکل روستاهاست...

اینجاوقتی پای لرزان و بی رمق تو در بیابان از کار می افتد الاغانی را خواهی دید که استوارتر از همه پیش می روند و نگاه در افق های دور دوخته و اینک این تویی که وقتی نفست به سختی افتاد در زیر این هرم بیابان نفس کشیدنت جهاد است خوابیدنت جهاد است تشنگی کشیدنت و راه رفتنت جهاد است هم البته جهادت جهاد است و حالا می فهمم چرا انبیا بیابان گرد بوده اند؟ جواب را باید پس از مدتی اعتکاف بر پهنه بیابان بخواهی تا با سراسر وجودت احساس کنی که ...

سادگی بیابان زودتر انسان را به خدا می رساند...

اینجا معبری به آسمان است گاهی خودمان باورمان نمی شود بعضاً از آشنایی مان چند ماهی نمی گذرد اما دوستانی داریم از گل قشنگ تر و از آب زلال تر خادمی داریم که به فرمانده معروف است که اگر صد خادم هم داشته باشیم وقتی می گویم خادم یعنی او...

راستی اینجا کودکانی دارد از جنس عارف که آرزوشان داشتن آب است... 

خداحساب همه چیز را کرده است

                     آنقدر هست که بی نصیب نمانی؛

                                       توآن قدر بردار که قدرش را می دانی...

همه چیز هست

          آن قدر که نتوان شمرد 

                     تو آن قدر بردار که بتوانی بُرد...