دانشگاه کربلا همچنان باز و دانشجو می پذیرد


حب الحسین رشته تحصیلی شماست
دانش سرای عشق و جنون شهر کربلاست
در مبحث حسین شناسی موفقید
موضوع بحث سینه زدن پای روضه هاست
تا روز محشر مدرکتان را نمیدهند
برگ قبولی همه در پوشه خداست
پایین کارنامه هر شخص نوشته اند
این مهر سرخ مهر شهنشاه کربلاست
محشر کنار درب جنان داد میزنید
مردم ندیده اید که آقای ما کجاست؟
تنها به عشق اوست که به اینجا رسیده ایم
جنت بدون حضرت ارباب بی صفاست
ناگاه جبرئیل امین ناله میزند
آقایتان حسین همان مرد سر جداست
محشر دوباره از غم او سینه میزنید
آنجا خدا به خیر کند محشری به پاست...
 
 
السلام علیک یا حسین بن علی علیه السلام

  


فعالیت کردن در فضای مجازی و پاک ماندن در آن تقوای دو چندانی میخواهد.

یادمان نرود:

گاهی به گناه به اندازه یک کلیک فاصله داریم...

یادمان نرود:

فضای مجازی هم محضر خداست...

در روز حساب تمام این سایت ها،...تمام کلیک ها ....یاهو مسنجر...آدی ها..
چت روم ها...به حرف می آیند و گواهی می دهند بر کارهایمان....
نکند که شرمنده شویم....امان از لحظه غفلت که خدا شاهد است و بس.....

گاهی روی مانیتور کامپیوتر بچسبانیم ورود شیطان ممنوع....



مراقب دست راستتان که کلیک میکند
.

و سر انگشتانتان و چشم هایتان باشید

.

" کـــل اولئک کان عنه مسئـــولا "



و بدانیم و آگاه باشیم كه
.

خــدا

.

هم یك كاربر همیشه آنلاینِ اینجاست !

                                                                        


راز مهتاب وستاره های دیروز

سوگواری آفتاب



در محفل سوگ تو، اشک‏ها زودتر از هر دعایی به سویِ آسمان می‏روند، لحظه‏ها به انتظار دیدار جمالِ دل آرایت در بغضِ ثانیه‏ها می‏تپند، گل‏های سجّاده ات، محراب را بوسه می‏زنند، جبرییل، چون شمع، بیقرارانه می‏سوزد و صدایِ گریه‏های مداوم، در و دیوار را غرق در ماتم می‏کند. پله پله تا خدا رفتنت را ستاره‏ها در گوش زمین نجوا کردند؛ آن گاه که عرش، تو را در هاله‏ای از نور، به سوی معراج دل باختگان بُرد. جواد الائمه! بعد از تو، دنیا سرگردان است و شادمانی رنگ باخته، شهادت به مقامِ والایت غبطه می‏خورد و دل‏های سوگوار، جز اشک و آه، حرفی ندارند. شانه‏های آسمان، از یاد آوری سیمای روحانی‏ات می‏لرزد و بغضِ ناشناخته‏ای گلوی زمین را می‏فشارد و دوریِ تو، چونان رعد، افلاک را به آتش می‏کشد مولا جان! بی تو، روح تشنه‏ی هستی، با کدامین زمزم سیراب شوند و ضمیرهای مشتاق، با شمیمِ کدامین نسیم رحمت، آکنده از روحِ عبادت گردند؟ افسوس که از بارِ سنگین مظلومیتِ تو آینه‏ی زمان در هم شکست و کشتیِ ایثار و گذشت، در دریایِ وجود تو به اشک نشست. ای که دعایت در سحرگاهانِ نیایش موجب نزول برکات است و عبادتت در دلِ شب‏هایِ اِستغاثه، مایه‏ی پراکندگی نفحات قدسی!
محراب‏خالی، اشک‏های آسمان و بغض فرو خورده‏ی افلاکیان، بهانه‏ی سوگوارای داغداران تو است.



ما شهید دادیم که بی‌حیایی ارزان نشود. . .

كوچه‏ هايى كه هر كدام به نام شهيدى آذين شده، ما را جار ميزند؛ آن گاه كه از مرثيه خون شهيد، تنها آهنگ پروازش را مي ‏شنويم،

آن گاه كه در پس گريه‏ هاى مادر شهيد، زبانى براى نداريم؛ جز مشتى واژه‏هاى كليشه؛ جز الفاظى كه نشان بي ‏دردى ماست.


شهدا رفتند تا ما ماندن را دريابيم.

فلسفه خون شهيد، جز پيام روشن حركت نيست؛ حال آنكه خيابان‏هاى غبار گرفته در هجوم معصيت، سال‏هاست وجدان زمان را زير سؤال برده است. بازارهاى مسخ شده در هياهوى نان، ساليانى است حقيقت ايمان را به حراج گذاشته است.

به هوش باشيم كه شهدا، چشم بيدار تاريخند و هر لحظه، در شهود زواياى عمل ما. يادمان باشد، ما ميراث دار حريم مردانى هستيم كه رايحه معاد را در كالبد جهان ما دميده‏اند؛ شهدايى كه مصداق بارز حضورند و تجلّى آشكار هدايت.

يادمان باشد راه است و بلند!

ما دادیم که بی‌حیایی ارزان نشود. . .

عکس, تصویر, عکس به مناسبت ولادت امام رضا (ع)

 

حتما قرار شاه و گدا هست یادتان

آری همان شبی که زدم دل به نامتان

مشهد،حرم،ورودی باب الرضایتان

آقا دلم عجیب گرفته برایتان

 

فرارسیدن میلاد آشناترین غریب مبارک...

 

 



ای روح محبت که به قم قائمه ای
یادآور زهد و عفت فاطمه ای

معصومه ای و خواهر محبوب رضا
اوعالم اهلبیت و تو عالمه ای

میلاد حضرت معصومه (س) مبارک باد.


 

اردویی برای ساخته شدن جوان ها

ادامه نوشته

اردوی جهادی بخشی از یك سبك زندگی


ادامه نوشته

دوئل با تانک/گفت‌وگو با والدین شهید «عباس تکمداش»

حدود 40 روز در عملیات حضور داشت تا اینکه بر اثر انفجار خمپاره و اصابت ترکش به پهلویش مجروح شد. وقتی که او را با قایق به عقب باز می‌گرداندند تا به اهواز منتقل کنند عراق منطقه را بمباران شیمیایی شدید می‌کند.

به گزارش خبرنگار سرویس«فرهنگ حماسه» خبرگزاری دانشجویان ایران،(ایسنا) اگرچه بر روی خاطرات «حاج رضا تکمداش» و «ملیحه بختیاری» به دلیل کهولت سن غباری از فراموشی نشسته است‌ اما این پدر و مادر هر جا که احساس می‌کردند نیاز به توضیح بیشتر در بیان خاطراتشان است حرف‌های یکدیگر را تکمیل می‌کردند. آنها درباره فرزندشان عباس تکمداش به خبرنگار سرویس فرهنگ حماسه خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) می‌گویند: سال 1347 در شهر همدان متولد شد و فرزند اول خانوده‌ای که چهار دختر و دو پسر دارد،است.

شهید عباس تکمداش

عباس تا سال اول راهنمایی درس خواند و بعد از آن به دلیل آغاز جنگ تحمیلی ترک تحصیل کرد و به عضویت بسیج مسجد محل درآمد تا بتواند به جبهه اعزام شود. دوره‌های آموزشی را در بسیج و در مساجد «زینبیه»، «امام حسین(ع)» و «مهدیه» گذارند. فقط 14سال داشت که در سال 1361 برای اولین بار از طرف سپاه استان همدان و همراه «ابوالفضل زارعی» پسر خاله‌اش به غرب کشور و منطقه عملیاتی «چنگوله» رفت. عباس در آن زمان تخریبچی بود و چهارماه در جبهه ماند.

دوئل با تانک دشمن

متوجه شدیم که سر فرزندم پس از بازگشت از چنگوله در یکی از عملیات‌ها که عراقی‌ها مجبور به عقب‌نشینی بودند، آسیب دیده است.او برای به غنیمت گرفتن تانک دشمن به داخل کابین آن رفته بود اما در سقف تانک به سرش برخورد کرده بود و متورم شده بود. به همین دلیل مادر شهید «احمد اسکندری» که فرزندش دوست عباس بود برای آنکه‌، تورم و درد سرعباس خوب شود کمی حلوا پخت و برایمان آورد تا برای تسکین درد سر عباس استفاده کنیم.

بعد از این واقعه که برای پسرمان پیش آمده بود و علاقه همسرم به عباس، او دیگر اجازه نداد به جبهه برود. حدود سه سال برای اینکه بیکار نباشد و کمک خرج پدرش هم باشد به آلومینیوم کاری مشغول شد. شد یک موتور آبی رنگ داشت که با آن سرکار می‌رفت. در آن مدت هر از گاهی با دوستانش برای آنکه آمادگی جسمانی خود را حفظ کند به ورزش شنا می‌پرداخت. در این مدت خیلی کم او را در خانه‌ دیدیم چرا که روز ها سر کار بود و شب‌ها تا دیر وقت در مسجد فعالیت می‌کرد.

گفت باید از فرمان رهبرم اطاعت کنم

عباس حدود 18 ساله که شد علی‌رغم موافق نبودن پدرش بار دیگر به جبهه رفت.می‌گفت: «امام گفته که حضور در جبهه واجب کفایی است‌، من هم از این فرمان رهبرم باید اطاعت کنم.» برای همین سال 1364 برای دومین مرتبه به جبهه اعزام شد و در عملیات «والفجر8» (فتح فاو) شرکت کرد.

خمپاره‌ای که عباس را آسمانی کرد

حدود 40 روز در این عملیات حضور داشت تا اینکه بر اثر انفجار خمپاره و اصابت ترکش به پهلویش مجروح شد. وقتی که او را با قایق به عقب باز می‌گرداندند تا به اهواز منتقل کنند عراق منطقه را بمباران شیمیایی شدید می‌کند. این مساله باعث می شود تا او به شهادت برسد. البته اگر زنده می‌ماند احتمال اینکه قطع نخاع شود زیاد بود چون به گفته «حبیب عباسی» یکی از دوستانش که قایقران بود و لحظه شهادت در کنارش حضور داشت، پهلوی فرزندم به شدت مجروح شده بود.

آمادگی شنیدن خبر شهادتش را داشتم پیکرش را اشتباهی به مشهد بردند

روز هجدهم اسفندماه سال 1366خبر شهادت او را دریافت کردیم. پیش از آن پیکر او اشتباهی به مشهد رفته بود. اما با توجه به پلاک وسایلش بار دیگر به همدان منتقل شد. در آن روز پیکر دو تن از دوستانش هم تشییع شد و در کنار مزار عباس به خاک سپرده شدند.

نکته قابل توجه درباره خبر شهادت عباس این بود که تقریبا آمادگی شنیدن خبر شهادتش را داشتم چرا که دو روز قبل از شهادتش، خواب دیدم در می‌زنند. رفتم در را باز کردم و دیدم یک سرباز سرکوچه و دیگری انتهای کوچه ایستاده و دیگری هم زنگ منزل‌مان را زده است. پرسیدم شما در زدید؟ سرباز گفت: « بله». پرسیدم کاری دارید: بی‌مقدمه جواب داد: «مادر، پسرت شهید شد». نگران شده بودم. به سمت یکی از اتاق‌های دویدم و پدر عباس را صدا زدم اما ناگهان از خواب بیدار شدم.

خواب قبل از تولد عباس

حدود یک سال قبل از تولدش در منزلمان به صدا درآمد. رفتم دیدم یک آقایی نورانی داخل منزل شد و بیرون رفت. بعد از او دو خانم آمدند. یکی از آنها پرسید:«خانم حامله‌ای؟» گفتم: «نه».آن زن گفت:«خدا به شما یک فرزند می‌دهد. اسم او را حسین بگذارید و در منزلتان روضه برگزار کنید. ماه محرم سال بعد فرزندم به دنیا آمد اما پدرش گفت نمی‌شود نامش حسین باشد چون اسم برادرم هم حسین است.به همین دلیل نام عباس را برایش انتخاب کردیم.از آن زمان تاکنون 45 سال است که هر سال سه روز روضه در خانه برگزار می‌کنیم. عباس هم اگر شهید نمی‌شد قصد داشت تا هر سال یک روز به روزهای روضه اضافه کند تا به 10 روز در سال برسد اما شهید شد. بعد از شهادتش موتورش را به یکی از دوستانش هدیه دادم.

پیکر شهید عباس تکمداش در گلزار شهدای شهر همدان قرار دارد.

شهید عباس تکمداش نشسته از سمت چپ نفر چهارم

شهید عباس تکمداش

مادر شهید عباس تکمداش

جملات برگزیده درباره شهید و شهادت

 

 سیّد اهل قلم شهید آوینی :

 پِندار ما این است که شهدا رفته اند و ما مانده ایم ، اما حقیقت این است که شهدا مانده اند و زمان ، ما را با خود برده است .  زندگی کردن با مُردن معنا می یابد ، کلید ماجرا در مردن است نه زندگی کردن .

 سیداحمد رحیمی :

این دنیا ، با همه ی بلندی هایش ، کوتاه و با همه ی زیبایی هایش ، زشت و کَریه است . وقتی دل از یاد خدا غافل شد ، آنگاه خانه ی شیطان می گردد و شما را تباه می کند .

  حسین امین مقدم :

از کلیه ی کسانی که پیام مرا می شنوند ، می خواهم که مردم را به تقوا و ترک گناه ، خصوصاً غیبت ، دعوت کنند .

 علیرضا تهامی :

رابطه مان را با خدا آن چنان نزدیک کنیم که همیشه و در همه حال ، خدا را همراه خود بدانیم و وقتی که خدا را همراهِ خود دانستیم ، گناه نخواهیم کرد .

 حسین کفایی بجستانی :

شما همیشه باید دو نقش را ایفا کنید : یکی اسلامی بودنِ خودتان و یکی اسلامی نمودنِ محل کار و زندگی تان .

  محمود اردکانی :

هر لحظه از عمر خویش را با تلاش همراه با اخلاص بگذرانید و از معاصی ، گناهان ، سستی ها و کم کاری ها دوری کنیدکه جز همین چند صباح ، فرصتی برای جمع آوری توشه نیست و هر لحظه اش گذراست و دیگر جبران نخواهد شد .

  مهدی رجب بیگی :

تو که می خواهی از دره های پلیدی و پستی گذر کنی و به کوههای تقوا و درستی نظر کنی و در معراج به اوجِ ایمان سفر کنی ،از تنِ خاکیِ خویش  گذر کن تا از « خود » به سوی « خدا » سفر کنی .