حجاب


لباس مقدس است، لباس نعمت است، كرامت است. خدا به حیوان لباس نداده به انسان لباس داده

 شما یك چیزی را كه همینطور عادی و معمولی تلقی می‌كنید در پارچه نمی‌پیچید اما یك چیزی را كه

ارزش دارد در كاغذ كادویی می‌بندید. هر چیزی كه ارزش دارد، حجاب هم دارد.

لباس مقدس است، لباس نعمت است، كرامت است. خدا به حیوان لباس نداده به انسان لباس داده شما یك چیزی را كه همینطور عادی و معمولی تلقی می‌كنید در پارچه نمی‌پیچید اما یك چیزی را كه ارزش دارد در كاغذ كادویی می‌بندید. هر چیزی كه ارزش دارد، حجاب هم دارد.

واقعیتی تلخ

اگر پسر مومن با دختر غیر مومن ازدواج کند چه می شود ؟!

1) احتمال انحراف عقیده در آن مرد به واسطه این ازدواج وجود دارد. 

2) احتمال بسیار زیاد در انحراف عقیده اولاد و فرزندان او وجود دارد .

3) از زندگی روحانی و معنوی با آن زن لذّت نخواهد برد چون با او اشتراک عقیده ندارد .

4) اگر مرد مومن برای ازدواج به سراغ دختران ناصالح برود دختران مومن بدون شوهر میمانند !!!!

اندکی در این نتایج تدبّر کنیم و در انتخاب همسر ملاک را ایمان و اخلاق قرار بدهید ،نه خودنمایی و آب و رنگ های دروغین فرد مقابل......!!

 


منبع: گروه علمی فرهنگی آشنا

باز باران...

باز باران با ترانه می خورد بر بام خانه...

خانه ام کو؟ خانه ات کو؟ آن دل دیوانه ات کو؟!

روزهای کودکی کو؟ فصل خوب سادگی کو؟!

یادت آید روز باران گردش یک روز دیرین؟!

پس چه شد دیگر کجا رفت خاطرات خوب و رنگین؟!

در پس آن کوی بن بست در دل تو آرزو هست؟!

کودک خوشحال دیروز غرق در غم های امروز...!

یاد باران رفته از یاد آرزو ها رفته بر باد...!

باز باران، باز باران می خورد بر بام خانه...

بی ترانه، بی بهانه، شایدم گم کرده خانه...!



اینجا جهادی، به افق کربلاست!

اینجا مکان و زمان معنایی ندارد. اینجا هر روزت کربلاست و هرکجایش باشی گویی که در کربلا هستی...
مخصوصا اینکه غرب کشور باشی و در همسایگی کربلا...
اینجا نمازهای یومیه ات میشود شش گانه!
بله، اینجا نماز شب بر تو واجب است...
جهادی یعنی دوری از شهر...
دوری از گناه...
جهادی یعنی صفای دل، یعنی غروب دلگیری که به دیار خودت باز میگردی و تازه میفهمی چه نعمتی را از دست داده ای...



***

اینجا جهاد خاشعانه در مقابلت به زانو در آمده، ای جهادگر!
به فدای نماز های بی رمقت!
چه کرده ای که شهدا تک تک به دیدنت آمده اند و دعوت نامه را با دست خود تقدیمت کردند؟!
و حالا خواهی دانست که حضورت در مراسم تشییع جنازه شان لبیک تو به همین دعوت نامه هاست...
اینجا از زمین فاصله میگیری، اینجا زمینش نه خاکی و نه آبیست!
ملائک، زمین اینجا را برای تو بر تکه ابرها گسترانده اند و تو گویی که با هر بیل زدنت، با هر آجر پرت کردنت، پله پله از همین ابر ها به خدا نزدیک تر میشوی...



***

و تو ای خواهر و برادری که برای ابلاغ دین اقامه کرده ای!
سر و کله زدن با بچها های روستا کم چیزی نیست که از آن به سادگی بگذریم!
تو با تلاشت برای تبلیغ این آیین مقدس آجرهای کاخ بهشتت را ساخته ای...


***

و اینک همه ی شما جهادگران درک کرده اید پیش از آنکه برای مردم روستا کاری کرده باشید برای خود کار کرده اید و پیش از آنکه مردم به شما نیاز داشته باشند، شما نیازمند آنهایید...
پس به امید جهادی های دیگر و پیش روی به سمت کربلا...

یادگارن

با اینکه ظاهرش خشک و بی احساس جلوه می کرد، اما پای صحبت و نصیحت هایش که بنشینی پای

درد و دل هایش که بنشینی، غرق دریای احساس خواهی شد...

حاج حسین را می گویم از یادگارن دفاع مقدس!

می گفت: « بخدا قسم فاصله تا شهادت به ضخامت تار مویی بیش نیست...

می گفت شهادت این چیزی که فیلم ها و دوربین ها نشان می دهند نیست...

شهادت درست است که لیاقت می خواهد اما درست لحظه ای سراغت می آید که نباید بیاید!!

وقتی که اوج دلبستگی به همسر و فرزندانت گل می کند، وقتی که لذات دنیایی را کنار گذاشتی و به

خیال خودت دیگر آماده شهید شدن هستی...

اما زهی خیال باطل!!!

میگفت شهادت وقتی سراغ من آمد که عشق همسرم، عشق فرزند تازه متولد شده ام وهزار جور

دلبستگی دیگر نگذاشت که من به سراغش بروم!

وحالا تازه میفهمی کسی که شهید می شود هرکسی نیست...!!

به این سادگی ها نیست که فکر می کنی...

کمال انقطاع اینجا نمایان می شود.»

و حالا من میدانم که حکمت شهید نشدنش نعمتی ست برای نسل من، نه اینکه لیاقت نداشته باشد!



92 شهید گمنام

یکشنبه ساعت 20.

تهران،خیابان امام خمینی(ره)، میدان حر پادگان سیدالشهدا.

از خیابان امام خمینی کم کم که به سمت پادگان نزدیک میشوی حال و هوایت هم عوض می شود و تو

نمیدانی چرا؟!

فرض کن فقط شنیده باشی که مراسمی برای شهدای گمنام برگزار خواهد شد،همین!

اما به در دژبانی که میرسی انگار قضیه چیز دیگری ست و تو نمیدانی...

سیل خروشان جمعیت از زن و مرد پیر و جوان باحجاب و بدحجاب فرقی نمی کند همه فوج فوج داخل

محوطه می شوند برخی پرسنل سپاه هم مردم را راهنمایی می کنند و خوشامد گویی ورد زبانشان.

از در دژبانی خیابانی رو به پایین است که به حسینه پادگان می رسد و سمت چپ همین خیابان را که

بروی می شود زمین فوتبال!

و جالب ترهم اینجاست که پرسنل تو را به سمت زمین فوتبال راهنمایی می کنند نه حسینیه!! چرایش

را خودت خواهی فهمید.

به زمین فوتبال که برسی همان جمعیت را که جلوی دژبانی دیده بودی این دفعه آسوده و نشسته

می بینی اما بی نظم. یعنی هرکه دسته دسته برای خودش یکجای زمین چمن نشسته.

جلوتر که بروی همان چیزی را خواهی دید که نباید ببینی همان صحنه ای که وقتی با آن مواجه شدی

دیگر کارت با خود شهدا و کرام الکاتبین است!

دیگر حتی از چند ثانیه بعد خودهم خبر نداری...

چرا؟؟؟

چون باورت نمی شود 92تن پیکر پاک دسته دسته بروی زمین چمن آرمیده باشند و...

و این تویی که کفه سنگین گناهانت خیال سبک شدن ندارند لیاقت این را داشته باشی که بتوانی تابوت

مطهرشان را لمس کنی...

لمس کردن که هیچ حتی بتوانی حضور داشته باشی و به شعشعه های نورانیتشان خیره شوی!

اینجا فضا عجیب سنگین است، اینجا خودت را گم میکنی.

مداح باملایمت روضه می خواند و آبشار اشک است که بر پیکرهای گلگون شده سرازیر می شود...

سمت راست زمین یعنی جایی که قبلا دروازه ها آنجا بودند، پیر زنی با جنب و جوش و سرعت بالایش

توجه ات را جلب میکند.

به سرعت منقل را آماده می کند، اسپند دود کرده و پروانه وار دورتا دور زمین فوتبال به آن بزرگی می دود.

جوان هایی که کمکش می کنند واقعا نفس کم می آورند اما مادر شهید...

او را فردا صبح هم مقابل مجلس قدیم که مراسم تشییع جنازه هاست می بینی با همان وصف باور

نکردنی...

کلمه مرحبا در مقابلت به زانو می آید مادر...


 

بیچاره مادر شهید بهروز صبوریان!

از صبح ،قبل از مراسم وارد پادگان شده، گویی منتظر خبری از پسر گمشده اش باشد اطراف را نگاه می کند!

اما امشب فرمانده پادگان حرفی تکان دهنده در گوشم زد...

می گفت: «بنده خدا نمی دانست پسرش بین همین جنازه هاست و غروب وقتی تابوت شهید با

عکسش را نشانش دادیم دیگر مادر آدم خودش نبود...»

دیگر مادر، مادری می کرد و پسر، فرزندی...

دیدن صحنه  وصال مادر و پسر کار هرکسی نیست دل سنگ و چشمان بهاری می طلبد!

گریه کن مادر گریه کن...

بغض مارا هم خودت بشکن و جای ما هم گریه کن بس است دیگر بغض خفه مان کرد...

شنیده ام هرجا شهدا بوده اند توهم بوده ای شنیده ام برنامه های تلویزونی دعوتت می کردند بخاطر

استقامتی ستودنی در غم دوری فرزندت.

حالا که به مراد دلت رسیده ای...

بابی انت و امی یا اباعبدلله...

سالار شهیدان، عجب معجزه هایی که نمی کنی!!

(البته از صحنه اصلی دیدار مادر و شهید در پادگان عکس داریم اما دست خود پرسنل است وانشالله در

اختیارتان خواهیم گذاشت)

دست نوشته یکی از یادگاران دفاع مقدس که از صندلی ویلچرش مشخص بود قطع نخاعی هست

خواندنی بود.

نوشته بود: «سلام رفیق! دیگر خسته شده ام بیا و مراهم باخود ببر مراهم شفاعت کن...»

و چه ملتمسانه پای تابوت نجوا می کرد...

خلاصه این که آمدند و طوفان به پا کردند و مارا به حال خودمان وا گذاشتند و رفتند...

به هرحال بی خود نیست که می گویند فرزند روح الله!

این یک از هزاران هنرشان بود...

و اما حالا ما مانده ایم و حداقل وظیفه مان اینست که نگذاریم یادگاران دفاع مقدس، در پیچ و خم زندگی

دنیا فراموش شوند...

نگذاریم که در فیلم های سینمایی به راحتی به سخره گرفته شوند...!!!

نگذاریم...

ماجرای چادری شدنم/ ماجرای چادری نشدنم.

بسم الله الرحمن الرحیم.

وبلاگ منتقم فاطمه(س) به همراه وبگاه جوان انقلابی و سایر وبلاگ های ارزشی کشور برگزار می نماید.

ماجرای چادری شدنم و ماجرای چادری نشدنم : در این طرح از کلیه بانوان و زنان و دختران عزیز در

سرتاسر کشور وحتی خارج از کشور دعوت میکنیم تا ماجرا و خاطره انتخاب حجاب خود (اعم از چادر

یاغیر چادر) را برای ما ارسـال کننــد و تلویحا در بین نوشتـه ارسـالی خود دلایل برتـر بـودن انتخــاب خود

را قیــد فرماینــد. خاطراتی از برکات و نـکات مثبــت اتخــابی پوشش خویش که برای خــود یا خانـواده و

دوستـانشــان داشته است و یاحتی خاطرات و نقــل حــوادثی کـه پوششی غیر از پوشش انتخابی شما

داشته است و متحمل شکسـت ها و آسیب هایی برای خود یا اطرافیانشان شده است. این خاطرات

همگی بصورت مستقیـم و مجــزا در قسمـت (پرونده ویژه | خاطرات دخــتران ایــرانی) منتشـر میشــود.

 پی نوشت: دوستان عزیز حتما دراین طرح خوب وجالب شرکت کنید که تاثیرات بسزایی در حجاب خانوم

ها داشته لطف کنید و مارو از خاطرات زیبا و جذابتون بی نصیب نگذارید.

برای حضور در وبگاه جوان انقلابی اینجا را کلیک کنید.

یاحق.


بدون شرح!

دخترک جست میزد از روی یک صندلی بر دیگری می پرید، البته کاملا حرفه ای!

برای اینکه راحت تر هم باشد شال و روسری اش را برداشته بود که مبادا مزاحم دیدگانش شود...

دخترک پارکور کار را می گویم!

دوستانش هم با تشویق همراهی اش میکردند و چه عشوه بازاری بود برای پسرهای آن طرف پارک...

آنها هم بارضایت  با چشمانشان بدرقه اش میکردند. کمی آن طرف تر خانومی برای درست کردن

کش موهایش با اطمینان خاطر روی صندلی نشسته و با آرامش موهایش را درست میکند!

مبادا نگاهش کنی که حق به جانب در چشمانت زل میزند!

مبادا چشم غره کنی که اگر زن چادری باشی باید همان جا فاتحه ات را هم خوانده باشی!!!

همینطور که افق پارک وصندلی هایش را دنبال کنی صحنه های جالب ترهم میبینی!

چه دل و قلوه ها و بوسه هایی که رد و بدل نمی شوند... بقیه اش راهم که باید سانسور کرد!!!

نه خیر!

اشتباه نکنید کشور های همسایه را نمی گویم، همین پارک محله را می گویم!!

همین ماه رمضان الکریم!!!

همین دم افطاری، بله یک ساعت قبل از اذان.

و من نمیدانم چند نفر روزه هایشان را با این صحنه ها افطار میکنند؟!

چند پسر یا دختر مجرد با این صحنه ها به گناه کشیده میشوند؟

یا چند مرد متاهل نسبت به همسرشان سرد می شوند؟

و تو ای شهید...

مگر زنده نیستی؟مگر این نیست که می گویند شهیدان زنده اند؟

همین کوچه ی پایین پارک به اسم یکی از رفیقانت گلگون شده...

اگر زنده است این صحنه ها راهم می بیند؟ من که فکر نمیکنم....

آخر این صحنه شباهتی هم به جنگ دارد دیگر! روزی هم شهیدان از روی این سیم خاردارها جست

میزدند روزی هم آنان برای خدایشان عشوه بازی می کردند.

این هم خون بهایشان! چه دست مریضادی می گویند به ما...

می گفت: گفتمش فحشا کجا آید پدید؟ گفت در کوچه های بی شهید...

این هم نسخه ی کوچه ی باشهید!!!


http://upload7.ir/images/23266106032434616682.jpg

بهار عمر...

ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر...

                            بازآ که ریخت بی گل رویت بهار عمر....

از دیده گر سرشک چو باران چکد رواست...

                            کاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر...

دی در گذار بود و نظر سوی ما نکرد...

                            بیچاره دل که هیچ ندید از گذار عمر...

این یک دو دم که مهلت دیدار ممکن است...

                            دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر...


 خیره چرا نگریسته ای؟!

قایق تنهایی شوق بریدن از این آب های غربت دارد بگذار بر سیل خروشان امواج  پر بزند یا پرپر بزند!!

مهلتی دیگر نیست...

با نگاه هایت سد راه نشو...


 

         

راهکار های عملی

دستور العملهای کنترلی:

1- کنترل اعضای خانواده از حیث پوشش،کیفیت برخورد،گفتگو،شوخی... وخلاصه کلام اینکه، به طور

کلی از رفتاری که باعث تحریک غریزه دختران و پسران بالغ در محیط خانواده می گردد جلوگیری شود.

2- خودداری کردن از خواندن کتابهای زناشویی،رمانهای عشقی،مقالات شهوت انگیز و...

3- خودداری نمودن از مشاهدۀ فیلم،عکس و بطور کلی مناظر شهوت انگیز چه در داخل خانه و چه در

خارج خانه.

پ.ن: اینجا شاعر خودشو قاطی معرکه میکنه و میگه:

زدست دیده و دل هردو فریاد        که هرچه دیده بیند دل کند یاد...

بسازم خنجری نیشش زفولاد      زنم بر دیده تا دل گردد آزاد...

شاعره دیگه دست خودش نیست شما خدای نکرده به خودتون صدمه نزنید!!! 

4-شرکت نکردن در مجالس لهو و لعب و محرک شهوت.

5- پرهیز نمودن از تنها شدن.

6- استحمام کردن با آب سرد روزی دوبار برای کسانی که شهوت آنها از حد معمول بیشتر است.

7- مدت نظافت موهای شرمگاهی را طولانی تر کنید.

8- شستن دستگاه تناسلی با آب سرد هنگام خواب یاهر زمانی که تحریک می شود.

9- خودداری از برهنه شدن مقابل آینه.

10- افزایش فعالیتهای روزانه: تا می توانید بر فعالیت روزانۀ خود بیفزایید و اگر دارای مشاغل کم تحرک

هستید ورزش روزانه را فراموش نکنید. به عبارت روشن تر، متناسب با شدت و ضعف غریزه به کارهای پر

تحرک یا ورزش بیفزایید که علاوه بر سلامتی جسم شادابی روح را نیز به همراه دارد.

البته دوستان عزیز این مورد ورزش رو که خودم هم انجام میدم وقتی مؤثره که از خواب روزانتون صرف نظر

کنید یا مقدارشو کم کنید تا شب موقع خواب با آرامش کامل بخوابید.

دستور العمل های تغذیه ای:

این دستور عمل ها خیلی موثر هستن پس پیشنهاد میکنم اینهارو هم انجام بدین البته مکمل اینها

راهکارهای معنوی هستن که تاثیر بسزا و فراگیری دارند که قبلا براتون توضیح دادیم.

1- خودداری از خوردن غذاهای تند و محرک شهوت مانند فلفل، دارچین، پیاز، سیر و...

2- بیشتر از غذاهای ترش استفاده کنید.

3- خودداری از پرخوری و پیوسته خوری (دائما در حال خوردن بودن) که موجب امراض مختلف از جمله

تحریک شهوت می شود.

4- خوردن تخم کاهو (نه کافور) برای کسی که سخت تحت فشار غریزه است. به این صورت که:

هفته اول، دوبار، هر سه روز یک قاشق غذا خوری باکمی قند یا شکر میل نمایید. به این روش که ابتدا

یکی دوبار آن را با آب سردبشویید تا از گرد و خاک پاک شود سپس برای هر یک قاشق تخم کاهو سه

الی چهار استکان کوچک آب بریزید و درب آن را ببندید و بعد از یک شبانه روز کمی قند یا شکر بر آن

بیفزایید و میل نمایید.

پس از اینکه غریزه تسکین یافت، هر هفته یک بار و سپس در حد نیاز مصرف کنید، هر دو هفته یا سه

هفته یا هر ماه یک بار استفاده کنید که تاثیر آن صد در صد تجربه شده و نتیجۀ مثبت داشته است.

5- سبزی خُرفه بهترین و سریع ترین شفابخش حرارت بدن است و به طور معجزه آسا غریزه را تسکین

می بخشد.

6- خوردن مقدار یک نخود شیر خشت به تناسب شدت و ضعف غریزه.

ابتدا یکی دوبار در هفته های اول میل کنید، پس از آرام شدن در موارد لزوم میل نمایید.

در مورد شیر خشت بگم که یک ماده طبیعی و شیرین هست از شیره درخت گرفته میشه و طبع یا

مزاجش هم خیلی سرد هستش. می تونید از عطاری ها شیرخشت و تخم کاهو تهیه کنید.

7- خوردن ماش با برنج یا به صورت های دیگر.

8- انار ترش میل نمایید.

9- گل نیلوفر: 100 یا 200 گرم گل نیلوفر خشک شده را در یک لیتر آب دم کرده و هر روز سه فنجان صبح،

ظهر و شب بنوشید. (هر وعده یک فنجان)

10- عناب در آب ریخته و صبح ناشتا بخورید.

11- خوردن هندوانه بیش از حد معمول غریزه را تسکین می دهد.

12- لیموی خشک، آب لیمو، آب غوره و سرکه به صورت سالاد یا خورشت یا هر طوری که مایل هستید

بخورید. (البته مصرف بیش از حد ممکنه به معده آسیب بزنه!)

13- خوردن عدس به هر صورتی که میسر باشد.

14- خوردن کاهو

15- خوردن گشنیز

16- خوردن آلو هر نوعش که باشد.

دوستای خوبم توجه داشته باشید که دو راهکار اول (معنوی و کنترلی) عمومیت دارند و همیشه درهر

حال به نفع دختر خانوم ها و آقا پسر ها هستن و باعث تقویت عقلی و معنوی میشن.

اما بخش سوم (راهکارهای تغذیه ای) به صورت مرحله ای و ترتیبی اند و نباید همه رو باهم انجام داد.

یعنی اول بایستی یکی از اونهارو انجام داد اگر موثر واقع نشد دومی... و سومی...

و اما باید بدانیم که:

1- خود ارضایی (زن یا مرد) از فواحش و از گناهان کبیره و از شیاطین است.

2- آثار خبیثۀ آن بر روح و روان شخص به قدری است که اگر کسی از آثار آن آگاه باشد با مرتکب آن هم

نشین و هم غذا نمی شود.

3- انسان را ازترقی و تکامل معنوی باز می دارد و حیوانیت او را تقویت می کند.

4- آنچه گفته شد شامل حال زنان و مردان می شود و اختصاص به یک صنف ندارد.

لازم به ذکره که بگم مطالب رو از کتابچه ارزشمند و گران بهای نسخه جوان کش رفتم!!! لا به لای مطالب

از تجربیات خودم هم براتون نوشتم و اگه مایلید که اطلاعاتتون در این مورد بیشتر بشه از انتشارات

حضرت عباس(ع) این کتابچه رو تهیه کنید.

در پایان هم چند تا از نامه های ارسالی افراد مبتلا به این مرض رو براتون مینویسم.

رفیق ناباب مرا مبتلا کرد

من جوانی هستم که در خانواده مذهبی پرورش یافته و تا سن 18-17 سالگی با شور و نشاط کامل که

لازمه جوانی است به کار و تحصیل ادامه دادم به طوری که بهترین نمره ها و جایزه های مدرسه و کلاس

به من تعلق می گرفت...

متاسفانه از روی نادانی با یک جوان 22 ساله فرومایه که لعنت خدا بر او باد، رفیق شدم که آن از خدا بی

خبر عمل شنیع، پلید و خانمان سوز استمناء را به من آموخت...

همین بس که بگویم بیشتر آنچه به عنوان مضرات این عمل در نسخه جوان ذکر شده بر من حاکم شد،

چشمانم در گود فرو رفته، اراده خود را از دست داده، عصبانیت، بی حوصلگی، داد و فریاد بر اهل خانه،

کمر درد، سستی قوا، تنگی نفس و... دامن گیرم شد و هر لحظه به جنون نزدیک می شدم...

لیکن خداوند مرا یاری کرد و به وسیله تخم کاهو و شیر خشت  که جزو دستورالعمل های نسخه جوان

است خود را معالجه نموده و از آن بلای خانمان سوز رهایی یافتم و اینک نشاط و شادابی جوانی خود را

بازیافته و همیشه به ارائه دهنده این دستور العمل ها دعا می کنم.

پیام های دختران

از آنجا که از عملکرد خود شرمنده ام و نمی توانم آنها را بازگو کنم به همین جمله بسنده می کنم که به

آخرین مرحله سقوط رسیده بودم که دستور العمل های مادی ومعنوی در نسخه جوان مرا از سقوط

حتمی نجات داد و هر روز نشاط، شادابی و جوانی از دست داده خود را باز می یابم.

نکته قابل توجه اینکه من قبلا قرآن و دعا می خواندم ولی شیوه ای که در نسخه جوان ذکر شده تاثیر به

سزایی در روح و روان من گذاشته و وجدان پاک مرا بیدار کرده است و به حفظ قرآن وا داشته است.

امیدوارم هیچ جوانی گرفتار این بلای خانمان سوز نشود که این عمل شنیع همه چیز او ازجمله شرافت،

کرامت و عظمت را بر باد می دهد.

و چنانچه جوانی تحت فشار غریزه واقع شد، به نظر من که تجربه کامل کرده ام بهترین درمان،

دستورالعمل های نسخه جوان است که هم داروی معنوی برای تقویت روح و روان و کسب کمال ارائه

میدهد و هم داروی مادی برای کنترل اعضا و جوارح و اندام فیزیکی.


اگر بازهم از این نامه های ارسالی که به نسخه جوان فرستاده شده خواستید میتونم انشالله در آینده

بذارم تا استفاده کنید برای جمع بندی یکبار دیگه به راهکارهای معنوی که تسلی بخش روح و جان آدم

هاست رو مرور کنیم:

1- هنگام خواب با وضو و طهارت کامل بخوابید هرچند مشکل و دشوار باشد، زیرا تحمل این مشقت بهتر از

ناراحتی صبح و عواقب آن است.

2- هنگامی که به بستر می روید آیة الکرسی را بخوانید.

3- سوره توحید را سه بار بخوانید. سوره فلق را قرائت نمایید و می توانید سوره حمد را به تنهایی هفت

مرتبه بخوانید.

4- دعای مذکور در پست قبل را بخوانید. (اللهم انی اعوذ بک...)

5- اگر می خواهید در زمره نماز شب خوانها قرار بگیرید آیات آخر سوره بقره را بخوانید.


خب این هم پایان کار! فقط یادتون باشه اعتدال داشته باشید، یعنی هم راهکارهای معنوی و هم کنترلی

رو باهم و درحد نیاز انجام بدید.

دوستان خوبم من در مورد مسائلی مثل کنترل بر غریزه و... اطلاعات زیاد و خوب و مفیدی دارم و حاضرم

هر کمکی که از دستم بر میاد کاملا صادقانه انجام بدم.هر سوال و شک و شبه ازین دست داشتید

بدون هیچ تعارفی میتونید تو قسمت نظرات بیان کنید و اگرهم راحت نبودید به من ایمیل بزنید و

سوالاتون رو بپرسید.

این هم ایمیلم: ali.az10@yahoo.com

در انتها همتون رو به پناه حق تعالی می سپارم و آرزوی موفقیت برای تک تکتون میکنم من رو هم از دعای خیرتون بی نصیب نذارید میلاد امام حسن ع هم مبارک.

یا حق.

ادامه کنترل بر غریزه جنسی...

اول به یک داستان جالب در مورد غلبه بر هوای نفس اشاره میکنیم و بعد میریم سراغ راهکارها:

اثر تقوا بر شیخ عبدالنبی عراقی:ایشان نقل می کند: در اوایل دوران طلبگی درسن بیست سالگی
 
که کوران جوانی و طغیان غریزه جنسی است، در حجرۀ مدرسۀ علمیۀ اراک مشغول به تحصیل بودم.

در یکی از شبهای زمستان که حدود نیم متر برف آمده بود، بعد از نماز مغرب و عشاء به حجره رفته،
 
مشغول به مطالعه شدم. ناگهان زن جوانی درب حجره را باز کرد و گفت:

مرا امشب در حجره ات جا بده.

من بلند شدم و گفتم: تو زن جوانی و من هم جوان و شیطان هم درکمین و هر آن ممکن است به گناه

 مبتلا شویم و اورا بیرون کردم. باز برگشت و اصرار نمود...

از او اصرار به آمدن در حجره و ماندن شب تا صبح و از من انکار و عدم پذیرش او...

پس از مشاجرۀ زیاد گفت: بسیار خب من می روم ولی با توجه به اینکه من زن جوانی هستم و محل

امنی ندارم، اگر برای من مسأله ای پیش آمد فردای قیامت تو باید پاسخ گو باشی.

این حرفش مرا منقلب کرد. با خود گفتم اگر واقعا چنین شد فردای قیامت چه جوابی دارم...؟

به او گفتم: بسیار خب بیا داخل. سپس گفتم: من آن غذا را پخته ام، تو به اندازۀ خوراکت بردار و بخور و

آن طرف کرسی بخواب. من هم فعلا مطالعه دارم،...

ساعتی از خواب من نگذشته بود که پای آن زن به پای من خورد و از خواب بیدار شدم. با خود گفتم:

 چون در عالم خواب است، متوجه نیست و مجداداً خوابیدم.

پس از ساعتی دوباره پایش به پای من خورد. با کمی مکث من همچنان توجیه کردم که احتمالا در اثر

شدت سرما وفعالیت روز خسته شده و اکنون به جای گرم رسیده در نهایت بی هوشی است و از روی عمد نیست.

بار سوم خوابیدم، هنوز ساعتی نگذشته بود که پایش به پای من خورد با شیوه ای خاص!...

این بار متوجه شدم توجیهات من اشتباه بوده و این زن میخواهد مرا به دام گناه گرفتار کند. ازین رو در آن

شب سرد زمستانی در همان ساعت از حجره بیرون آمدم  و تا صبح روی آن برفها راه رفتم تا سرما بر من غلبه کرد و...

همین که هوا روشن شد او را از حجره بیرون کردم و این گونه بر شیطان غلبه یافتم.

بعد از این جریان خداوند تبارک و تعالی به من عنایت فرمود و علم تعبیر خواب را به من داد که بعد ازمن

هم کسی این مقام را نخواهد یافت.

همون طور که از داستان بالا برداشت کردید، راهکارهای مقابله با شهوت یکطرفه نیست. یعنی این طور

نیست که فقط امور معنوی رو انجام بدید و از امور باز دارنده ی فیزیکی جا بمونید و بالعکس!

پس ما تو این وبلاگ هردو راهکار رو بهتون پیشنهاد میکنیم انشالله مفید واقع شه.

1- راهکارهای معنوی:- توسل به نماز به خصوص نماز شب.

- روزه گرفتن متناسب با طغیان شهوت.

- خواندن قرآن:

- آیات را طوری بلند بخوانید که خودتان بشنوید.

- چشمانتان را روی آیات خیره کنید.

- بدنتان را ثابت نگه دارید و در حال فعالیت برای کار دیگری نباشید.

- آیات را دوازده الی چهارده مرتبه به طریق فوق بخوانید.

- پس از خروج از منزل در صدد آن باشید که آیات مزبور را همچنان از حفظ بخوانید، بهتر است روزی

2صفخه یا بیشتر آیات را تلاوت نمایید.

- خواندن دعا و اذکار وارده:

خواندن این دعا در هنگام ادرار و مدفوع کردن:

«اعوذ بالله من الرّجس النجس الخبیث المخبث الشیطان الرّجیم.»

و پس از فارغ شدن و هنگام شست و شو بگو:

«الحمد لله الذّی عافانی من البلاء و اماط عنّی الاذی.» (وسائل الشیعه،ج1،احکام خلوة)این دعا برای دور ساختن شیطان بسیار مؤثر است لذا توصیه می شود آن را حفظ کنید.

- خواندن زیارت عاشورا.

-خواندن کتاب های اخلاقی،عرفانی،اعتقادی و مانند اینها.

ضمن اینکه مطالب ادامه دارند،از نظرات ارزشمندتون مارو بهره مند کنید.

استمناء و استشهاء

مقدمه:

دوستان عزیزی که میخوان راجع به کنترل غریزه جنسی آگاهی داشته باشن باید بدونن که اینکار به هیچ

وجه یکطرفه یا با انجام دادن یک کار خاص میسر نمیشه!

یعنی هم باید به امور معنوی توجه داشت هم فیزیکی وهم اطرافتون...

اگه از همین الان با من همراه بشید بهتون قول میدم کاملا پیروز و سربلند بیرون بیاید.

درضمن اینو بدونید که خدا و ائمه اطهار مارو بهتر از همه میشناسن که فرمودن وقتی دختر یا پسر به

سن بلوغ رسید به دردی مبتلا می شود که هیچ دوا و درمانی غیر از همسر گرفتن ندارد.

استمناء و استشهاء چیست؟

استمناء: درلغت به معنی طلب کردن منی می باشد.

یعنی جنس مذکر با خود کاری کند که از آن منی خارج شودکه به این کار خود ارضایی یا جلق زدن هم میگویند.

استشهاء: در لغت به معنی طلب کردن شهوت می باشد، یعنی جنس مؤنث با خود کاری کند که از آن

مایع حاصل از ارضای شهوت خارج شود که به آن نیز خود ارضایی می گویند.

استمناء در زبان فرانسه «ماستور باسیون» گفته می شود؛ ماستور باسیون از دوکلمه یونانی مشتق

شده؛ یکی «مانوس» یعنی دست و پاگیر و دیگری «استورپ» یعنی خود را آلوده کردن، بنابراین

«ماستورباسیون»؛ یعنی آلوده کردن خود با دست یا خود را با دست کثیف کردن.

استمناء و استشهاء از نظر شرع:

رسول خدا (ص) فرموده اند: الناکِحُ بالکَفِ مَلعونٌ (مستدرک الوسائل،جلد2،ص57)

«کسی که با دست خود شهوتش را فرو نشاند،مورد لعن و نفرین قرار گرفته است...»

امام صادق(ع):

«در قیامت سه گروه از مردمند که خداوند نسبت به آنان بی توجه است و با آنان سخن نمی گوید وبر

آنان نظر نمی افکند و آنان را پاکیزه نمی گرداند و برای آنان عذابی دردناک است.

اول؛ کسی که موی صورتش سفید شده و از جهت مخالفت و ستیز با طبیعت و مبارزه با مقررات نظام

حاکم و... موی سفیدش را بکند.

دوم؛ کسی که غریزه جنسی خود را با اعضا و جوارح خود اشباع می کند.

سوم؛ کسی که معمول و مفعول دیگری واقع شود.»


مضرات:

1- در اثر یک بار استمناء مقدار زیادی اکسیژن از بدن برداشت می کند که جبرانش آسان نیست و اگر

تکرار شود پی آمد های ذیل را در بر دارد:

-لاغری و فرسودگی مفرط.

-بی میلی و بی اشتهایی.

-کم حوصلگی یا بی حوصلگی.

-عصبانیت و پرخاشگری.

-افزایش سرعت انزال منی.

-سیلان منی،یعنی بی اختیار بیرون آمدن منی.

-سفاهت،کم عقلی و در نهایت جنون(طبق آمار 0.9 از جوانان که بعد ازتکلیف مبتلا به جنون شده اند،از

طریق استمناء به این مرض مبتلا شده اند.)

-ضعف بینایی و در صورت تکرار،کوری.

-ضعف،سستی و بی حالی بدن.

-سر گیجه و امراض مشابه آن.

-عقیمی کامل!

-کمردرد،پهلو درد...


میدونم که چشمای پاکتون به خوندن این کلمات عادت نداره اما چون کاربرد بالایی داره میتونید استفاده کنید ازین

مطالب و به من حقیر هم کمک کنید.

حتما نظراتتون رو بگید ممنون میشم.

در ضمن مطالب ادامه دارن...

اربعین خودسازی

همراه و یاور گرامی...

ماه مبارک رمضان، ایام ضیافت الهی در پیش است. رحمت و مغفرت الهی بیش از پیش بر بندگان نازل می شود و مهربان آفریننده ی ما در انتظار اشارتی برای بخشش بندگان و بازگشت صمیمانه ما به آغوش پر مهرش می باشد...

پس دوباره با عزمی راسخ، ندای پروردگارمان را لبیک گوییم و به مولایمان حضرت بقیه الله الاعظم ثابت کنیم که در جنگ با نفس و جهاد اکبر ثابت قدمیم و می خواهیم زمینه ساز انقلاب جهانی اش بشویم...

بیایید برا او از خود بگذریم

و خود نا قابل را فدای او کنیم ... تنها فدای او ...

اِنَّهُم یَرونه بعیدًا و نَریهُ قریبَا ... ولی ما هنوز ...

اگر دوست دارید به جمع چله نشینان بپیوندید نیت کنید و اینجارا کلیک کنید

اگر یک نفر را به او وصل کردی برای سپاهش تو سردار یاری...

پس سهمی داشته باش و دوستانت را دعوت کن

اللهم عجل لولیک الفرج


شهید گمنام...

شهدای گمنام، دنیا را گذاشتند و آخرت را به آغوش کشیدند...

ما چه میکنیم؟!



خدایا...

خدایا! می دانم که صدایم را میشنوی...

ای خدا این شهر شلوغ را می بینی؟ این شهر آلوده و کثیف...

آلوده از دود بی رحمانه سیگار آلوده از نگاه های ما، آلوده از... کثیف از خیانت، کثیف از پدران معتاد...

کثیف از زنان بیوه...

خدایا زنان دست فروش را می بینی؟ و در مقابل دخترکان تن فروش و مردم خانه به دوش...

و چه دنیایی است این دنیا... بی رحمانه می تازد گرچه گاهی زیبا جلوه می نماید...

خدایا زمینت دیگر بوی تو را نمی دهد یک قطعه آسمان برایم اجاره می کنی؟ قول می دهم آسمان را به سلابه

نکشم گرچه به سلابه کشیده خواهم شد!

پس کی وقت آن می رسد مه خود را در زمین جلوه بنمایی؟

هروقت درکش کردیم درکمان میکند البته همیشه و همه جا درکمان میکند....

با گناهانی که از خود ساختیم ما ظهورت را عقب انداختیم...

                                       

                                        اللهم عجل لولیک الفرج

                               اللهم عجل لولیک الفرج

                                                 اللهم عجل لولیک الفرج

                                                     

      

                                             

        

حق!

حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد:

یکی از شوخی های زمان جنگ چاق کردن صلوات بود. میخواستند هی نگویند (بلند صلوات بفرست).

می خواستند تنوع داشته باشد. یکی از انواع چاق کردن صلوات این بود که یکی با تمام وجودش داد میزد

حق! همه به خودشان می آمدند. بعد میگفت: پدر صلوات را بیامرزد. بعد همه صلوات می فرستادند.

با دویست سیصد تا رزمنده رفتیم حمام عمومی در اندیمشک. یک سری پیر مرد هم درحمام نشسته

بودند. دیدیم اینجا صدا خوب میپیچید. به یکی از بچه ها گفتیم حق چاق کن که یک صلوات توپ بفرستیم.

یکهو نعره کشید: حق! ما همه گفتیم مرگ! درد! دیوانه! داد میزنی چرا؟ خلاصه این پیر مردها همه

شاکی شده بودند. گفتیم حاج آقا این روانیه! موجیه! اصلا این هر چند وقت یکبار یک دادی میزند!



مطالب رو از مجله خمپاره مینویسیم


حماسه...

جلوی حماسه سه نقطه گذاشتم که خودتون هرچی دوس دارین بذارین جلوش...

خب کنترل بر هواهای نفسانی وتلاش کردن واسه رسیدن به بهترین کمالات خودش

کمتر از یه حماسه نیست. مگه نه؟!

منم خعیلی تو وبلاگا و سایتای مختلف گشتم اما تقریبا هیچکدومشون لب کلامو در

اختیار مردم نذاشتن حالا ما میخوایم این کمک بزرگ رو به علاقه مندا بکنیم!

پس یا علیییی برادر یا علیییی!!!

سلام عرض میکنم خدمت دوستان وبلاگی گل گلاب!

بنده علی هستم وبعد یکسال کناره گیری از وبلاگ نویسی بخاطر کنکور دوباره با انرژی درخدمت همتونم هستیم فقط نوبتو رعایت کنید!!

======================

ویرایش (توسط سید حسن) : (برای رفع ابهام، لازمه که بگم)

پسرخاله ی بنده اس، یکم بیشتر از یه سال پیش توی وب مطلب میذاشت.

دوباره برگشته و انشاالله باهم دیگه و با قدرت بیشتری وب رو جلو میبریم.

دعا بفرمایید، یاعلی.

حضرت حجة...

دعا کن برای ما...

به طرفدارای آقای روحانی تبریک میگم.

انشاالله که ایشون بتونن یار خوبی برای حضرت آقای ما باشن.

مقام معظم رهبری (مدظله):

"اکنون که حماسه ی سیاسی و نقطه اوج آن در جمعه ی بیست و چهارم خرداد با پیروزی ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی به سرانجام رسیده است، هیجان و التهاب روزها و هفته های رقابت، باید جای خود را به همکاری و رفاقت داده و طرفداران نامزدهای رقیب در آزمون بردباری و متانت و دانایی نیز جایگاه شایسته ی خود را به  دست آورند. هیچ احساسی، چه شادمانی و چه ناشادمانی، نباید کسی را به رفتار و گفتاری دور از شأنِ خردمندی و فرزانگی وادار کند. نگذارید بدخواهان، احساسات مردم را ابزار خواسته‌های پلید خویش کنند. وحدت ملی و رفق و مدارا پشتوانه‌ ی امنیت کشور و خنثی کننده‌ ی ترفندهای دشمنان است."

آقای ما، دعا کن برای ما...

آپلود سنتر رایگان نامحدود عکس

میلاد امام حسین...

میلاد امام حسین مبارک باشه. خییییییلی خوشحالیم. به همین مناسبت یه مداحی خیعلی باحال میذارم.


یه مداحی از حسین سیب سرخی.

اینش باحاله که یجاش میگه:

هرشب به شما، من تک میزنم

تا جواب ندی، پیامک میزنم...

به نظره من که خیعلی باحاله، البته بعضیا هم بهش گیر دادنا، ولی خودش میگه دارم شوخی میکنم و بعدا برام حرف در نیارین.

هرشب به شما من تک میزنم

نماینده ی اصلح

بهشت خاکی...

حضرت ماه...


برای دیدن سایز اصلی، روی عکس کلیک کنید.

آه جبهه...

بسم الرب الشهدا

هوس کردم از شهدا بنویسم. اما نمیدونم چی باید بنویسم!

شهید...شهید...شهید...

راهیان که رفته بودیم، توی دوکوهه، گردان تخریب نشسته بودیم و یکی از فرماندهان زمان جنگ صحبت میکرد برامون.

خیلی قشنگ حرف میزد...

- حاج مهدی باکری، حاج ابراهیم همت و.... حاشا به کرمتون اگه امشب حاجت این دخترا و پسرای جوون که اومدن اینجا رو بهشون ندید. حاشا به کرمتون... اینا اومدن اینجا، به دعوت خودتون اومدن، نصف شبی پاشدن اومدن گردان تخریب، حالا مهمون نوازی کنید. دستشون رو بگیرید...

به شلمچه که رسیدیم، غروب بود. به نماز مغرب رسیدیم. نمازو که خوندیم حاج آقای اسماعیل زاده برامون صحبت کردن و بعدش روضه ی حضرت زهرا (س). وقتی داشتیم برمیگشتیم سمت اتوبوسا، توی راه هنوزم خیلیا گریه میکردن. نمیتونستن گریشون رو کنترل کنن. بلندگوهای شلمچه رو که حتما همه دیدین. یه حالت سه بعدی ایجاد میکنه. حالا فکرشو بکنید شلمچه باشید، شب حدود ساعت نه باشه. فقط گروه خودتون توی منطقه باشین، خلوته خلوت... نسیم خنک بزنه به صورتا... نوای آرومه شعرخونیه کریمی درمورد امام زمان از بلندگوها پخش بشه...

هرمنطقه ای که میرفتیم، کندن ازش کلی درد داشت.

طلاییه جون میداد بری یه گوشه بشینی، به غربت صحرا نگاه کنی و ... برای خودت روضه زمزمه کنی... "آروم آروم...داره میاد...صدای پایی خسته.../ صدای پای مادری....با پهلوی شکسته..."

آخ جبهه...

نمــــــــــــاز...

امروز یه سلسله سخنرانی از سخنرانی های حاج آقای پناهیان رو شروع کردم به گوش دادن به اسم "چگونه یک نماز خوب بخوانیم؟"

خیلی جالب و قشنگ بود به نظرم.

میگفت که مؤمن سختی توی زندگیش هست، وسوسه ی گناه توی زندگیش هست، ولی وقتی از یه حدی بیشتر شدن این چیزا توی زندگیش، باید ببینه نمازش چه مشکلی داره. باید برگرده به نماز خوندنش نگاه کنه.

یه دید خیلی قشنگ هم داد به نماز.

میگفت که نماز تو گوشی ایه که خدا به ما میزنه. نماز سیلیه خدا به ماهاست. از نماز نمیشه لذت برد (البته همه ی اینا برای شروعشه ها. میگفتن ابتدائا نمیشه از نماز لذت برد و ...)

میگفت اگه ما بخوایم از نماز لذت ببریم که دیگه چطوری آدم شیم؟ بالاخره خدا باید یجایی تو طول روز حال ما رو بگیره یا نه؟ میگفت عبادت ماله وقتاییه که آدم حاله عبادت و راز و نیاز داشته باشه. حاله اشک داشته باشه. ولی نماز یه زمان مشخص داره. حالا یا حال داشته باشی یا نه. همیشه هم مواقعیه که آدم یا درگیره کارشه یا بازی یا صحبت یا استراحت و.... که یه دفعه میگن الللللللهههههه اکککبر... یعنی خدا یه درگوشی بهت میزنه که پاشو برو نماز بخون ببینم!

بعد میگفت نماز اوله وقت نخوندن، توهین به خداست. دیگه به همه توهین کردیم که رسیدیم به توهین کردن به خدا؟


به نظرم خیلی استدلال قشنگی بود. حداقل برای من که خیلی باحال بود. انقد حال میده از خدا تو گوشی بخوری!

این آخرین رجز بچه شیعه هاست...

این آخرین رجز بچه شیعه هاست...

اتمام حجت شان با دشمن خداست...

یک ذره از خاک زینب اگر جابجا شود...

به مرتضی علی قسم قیامت به پاشود...

======================

عمه جان...

فدایی خود را قاسم خطاب کن؛

روی خون ناقابل ماهم حساب کن....


شاه حسین، ارباب حسین....

شاه حسین است...

ارباب حسین است...

منم گدای فاطمه...

ما گدایان حضرت دوست هستیم...

کی گفته؟ دقیقا کی گفته ما گداییم؟؟ راستش انتقاد دارم به مداحا و شاعرایی که این اصطلاحات رو برای امام حسین (ع) و خودمون بکار میبرن.

این همه جنگیدن بزرگان ما، این همه جون دادن توی این راه که بالای سر ما شاه و ارباب نباشه. که ما نوکریه کسی رو نکنیم.

کی گفته حضرت زهرا (س) گدا میخواد؟؟؟؟

کی گفته امام حسین نوکر میخواد؟؟؟ (حالا از اصطلاحات سگ و ... بگذریم!)

امام حسین (ع) و حضرت زهرا (س) یار میخوان.

یعنی اوج ارادت ما نسبت به این بزرگوارا اینجوری ثابت میشه که با ارباب مورد خطاب قرار بگیرن؟؟

یعنی برای اینکه اونا رو بزرگوار نشون بدیم، باید خودمون رو خوار نشون بدیم؟؟

یعنی من نوکر باشم که امام حسین (ع) بشه ارباب که یعنی من امام حسین رو دوست دارم؟؟

...

..

.

یاعلی...


پ.ن:

دوشنبه 23 اردیبهشت1392 ساعت: 17:45توسط:فاطمه
سلام.حالتون خوبه؟
منم میگم به خاطر عشق و ارادتی که دارن اینجوری میگن فقط همین.

پاسخ: 
سلام. الحمدلله. شماخوبین انشاالله؟
والا راستیتش من که نمیگم منظور بدی دارن. حتی اونی هم که میگه من سگ امام حسینم به خاطر علاقه ی زیادشه.
بحثه من سر اینه که امام های ما خیلی منزلت و شانشون بالاتر از این حرفاست که ارباب خطابشون کنیم و خودمون رو نوکر و گداشون بدونیم.
بعضی موقعا ما به بعضی افراد که خیلی بهشون ارادت داریم و میدونیم خیلی خوبن، بخاطر جایگاه و شخصیتی که دارن خجالت میکشیم بگیم مثلا ارباب. یا مثلا بگیم نوکرتم. این بزرگان که دیگه امام های ما هستن و معصومن و از بهترین افراد عالم هستی هستن.
من میگم که این طریقه ی خطاب کردن در شان این بزرگان نیست.

حجاب رنگی...

ما همان مداد رنگی های بچه گانه ایم

خیال می کنیم بزرگ شده ایم...

رفتارمان را ببین!

می گویند بابا، می نویسیم بابا. می گویند نان، می نویسیم نان. می گویند داد، می نویسیم داد.

اصلا انگار از خودمان اراده ای نداریم

انگار نه انگار آنهایی که دارند برایمان خط مشی تعریف می کنند دشمنند...

انگار نه انگار که از ما کینه به دل دارند

و ما درست مثل بچه گی هایمان، بدون اینکه بدانیم چه تصویری را رنگ می کنیم

با خوشحالی خودمان را روی پاذلِ بی رنگ و لعابشان می کشیم...

انگار نه انگار که این پاذل قرار است برای سرنگونی خودمان رنگ شود!

انگار نه انگار که رنگ و لعابِ این پاذل قرار است وجود ما را بی رنگ و لعاب کند!

بابا آب دادشان را طوری می خوانند که ناخود آگاه یادمان می رود چه بابایی داشتیم...

چه بابای خوبی...

بابایی که به جای نان برایمان جان می داد

و به جای آب برایمان خون می داد.

بابایی که نمی گذاشت رنگ و بوی او در خانه مان تجلی پیدا کند...

بابایی که نمی گذاشت صدای او به گوش خانه هایمان برسد.

بابای خوبم! بهترین بابای دنیا!

دوست دارم رنگم را مثل تو سُرخ انتخاب کنم

مداد تراشی بردارم و زنگار از نوکِ قلمم بگیرم و با خطی سرخ بنویسم:

راهت را ادامه می دهم بابای خوبم. بهترین بابای دنیا...

.

.

.

.

راستی بابای من تو بگو چطور راهت را ادامه دهم؟

رفتارم چطور باشد؟

حجابم چطور؟

لباسم همینطوری خوب است؟

موهایم؟

شلوارم زیاد تنگ نیست؟

....

نمی دانم چه کنم... فقط دعایم کن... راه سختی دارم

میخواهم بر عکس شنا کنم

املایی که برایم گفته اند را میخواهم دور بریزم و خود بنویسم

بنویسم بابا جان داد

بنویسم بابا خون داد

و بنویسم...


منبع

سلام

سلام به همه ی دوستان. خوبین انشاالله؟

یه عذرخواهی به همه ی دوستانه خوبم بخاطره اینکه نظر نمیدم توی وباشون. البته عذر دارم.

اون اعدادی که توی قسمت نظر ها به صورت کد تصویری هستن و باید وارد کنم تا نظرم ارسال بشه، فیلتر هستن و دیده نمیشن! 

بخاطر اینه که نمیتونم نظر بدم.

انشاالله درست که شد، جبران میکنم لطفتون رو.

التماس شدید دعا.

یاعلی.